کد خبر 1039960
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۱
حاج قاسم نمایه

از آنجا که این اجلاس درست بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی برگزار می‌شد، فرصت مغتنمی جهت یادآوری نقش این شهید در مبارزه با امپریالیسم اسرائیل و آمریکا بود.

به گزارش مشرق، «یاد شهیدی را گرامی می‌داریم که توسط تروریسم آمریکا به قتل رسید؛ ژنرال شهید ایران». این را سخنران مراسم افتتاحیه اجلاس ضدامپریالیستی کاراکاس گفت و بعد از آن تمام سالن به احترام شهید سلیمانی یک دقیقه ایستادند و در حالی که فریاد «زنده باد سلیمانی» سر می‌دادند، ایشان را تشویق کردند. اجلاس جهانی جنبش‌های سیاسی و اجتماعی در چارچوب مجمع بین‌المللی سائوپائولو در بازه دوم تا چهارم بهمن‌ماه امسال در کاراکاس، پایتخت ونزوئلا برگزار شد.

این نشست، مجمعی از فعالان ضدامپریالیستی، گروه‌ها و احزاب نهضت مقاومت بود که از بالغ بر 50 کشور جهان در آن حضور داشتند. از آنجا که این اجلاس درست بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی برگزار می‌شد، فرصت مغتنمی جهت یادآوری نقش این شهید در مبارزه با امپریالیسم اسرائیل و آمریکا بود. ما هم که در قالب هیاتی 3 نفره به نمایندگی از مردم ایران در این اجلاس حضور داشتیم، اقداماتی را در این راستا انجام دادیم و با تجربه‌ای متفاوت از حضور در اجلاس‌های بین‌المللی مواجه شدیم. ما 8 پوستر و 2 بنر به زبان اسپانیولی در همبستگی با ایران و محکومیت شهادت حاج قاسم به دستور ترامپ تهیه کردیم. مسؤولان اجرایی اجلاس از پوسترها بسیار استقبال کردند و با شور و ذوق بسیار در سالن‌های مربوط به برگزاری کارگاه‌ها و کمیسیون‌ها، در نصب آنها به ما کمک می‌کردند.

بیشتر بخوانید:

این پوسترها با تصویر حاج قاسم، توجه شرکت‌کننده‌هایی را که در سالن منتظر شروع کمیسیون نشسته بودند جلب می‌کرد و برای گرفتن عکس با پوستر جلو می‌آمدند. حقیقتا هم علاقه‌شان به حاج قاسم غیرقابل وصف بود. روز مراسم در 23 ژانویه و سخنرانی نیکولاس مادورو، یکی از بچه‌های تیم برگزارکننده اجلاس که همیشه همراه‌مان بود، 2 تا از پوسترهای حاج قاسم را از ساک بنر و پوسترها بیرون آورد و همین‌طور که بین جمعیت ایستاده بودیم آن را روی دست‌مان گرفتیم، چند دقیقه بعد مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا وارد بالکن عمارتی که روبه‌رویش ایستاده بودیم شد و شروع به سخنرانی کرد. تا پایان صحبت‌های مادورو، پوسترها را مقابل او بالا نگه داشتیم. بعد از تمام شدن سخنرانی و مراسم، چند نفر از بالا و اطراف که دیده بودند ما حین مراسم ایستاده و پوستر به دست بودیم سمت ما آمدند تا با پوستر حاج قاسم عکس بگیرند.

کم‌کم تعدادشان زیاد شده بود و تقریبا 3-2 صف 15 نفره در اطراف من از بالا، چپ و راست روی سکوها تشکیل دادند. من هم ایستادم تا با پوستر حاج قاسم عکس‌شان را بگیرند. وقتی کارشان تمام شد و کم‌کم همه در حال ترک محل بودند و شروع به جمع کردن آن 2 پوستر و وسایل کردیم، متوجه شدم چند نفری از پایین سکو و پشت میله‌های فلزی، به پوستر و من اشاره می‌کنند، که یعنی پوستر را برای‌شان ببرم پایین، 4 ردیف سکوها را رفتم پایین و پوستر را که به دست‌شان دادم شروع به گفتن از عشق و احساسات‌شان نسبت به شهید حاج قاسم سلیمانی کردند.

3 خانم روی عکس شهید سلیمانی دست کشیدند و یکی از آنها با اشاره به چشم‌هایش نشان می‌داد که وقتی حاج قاسم شهید شد خیلی گریه کرده است. آن یکی گفت عاشق سلیمانی هستم و با هم شروع به سر دادن شعار «ویوا سلیمانی» یعنی «زنده‌باد سلیمانی» کردند. بعد از چند دقیقه مرد میانسالی که عقب‌تر ایستاده بود، گفت می‌خواهد شعری برای‌مان بخواند و همه ساکت شدند تا شعرش علیه تروریسم آمریکایی را بخواند. بعد از تمام شدن شعر از او خواستم دفتر شعرش را بدهد تا عکس آن شعر را بگیرم و بعدا بتوانیم آن را ترجمه کنیم. بالای صفحه به تاریخ چهارم ژانویه 2020 نوشته شده بود زنده‌باد سلیمانی و از آنجا که کاراکاس نصف روز عقب‌تر از ایران است، نشان می‌داد این شعر را فردای شهادت حاج قاسم سروده است.

این حجم از هیجان و دریافت احساسات این مردم برای این شهید بزرگ برایم غریب بود. قبل از شروع سفر در ذهنم بود که با توجه به موضوع اجلاس و فضای ضدامپریالیستی آن از این فرصت برای مطرح کردن شهادت حاج قاسم، جنایات آمریکا و تاکید بر نقش حاج قاسم در مبارزه علیه امپریالیسم اسرائیل و آمریکا استفاده و سعی کنیم پیام‌آوری در راستای آگاهی‌بخشی به مردم این سر دنیا باشیم، ولی چیزی که با آن مواجه شدیم این بود که این مردم نه‌تنها حاج قاسم را می‌شناختند که برای شهادتش غصه خورده و گریسته بودند. گویا بیش از اینکه بخواهیم برای آنها پیامی ببریم و آگاهی ببخشیم، خودمان در معرض دریافت پیام آنها بودیم. در بقیه روزهای اجلاس هم شرکت‌کننده‌ها هر جا من را می‌دیدند سراغ  پوسترها را می‌گرفتند.

با اصرار می‌خواستند پوستری که با عکس حاج قاسم دستم بود را بگیرند و من با تمام وجودم عذرخواهی می‌کردم که تا آخر برنامه این 2 پوستر را نیاز داریم و اینکه نمی‌توانم الان به آنها بدهم و در نهایت راضی می‌شدند به عکس گرفتن با پوستر و همانجا فایل اصلی پوستر را از روی گوشی برای‌شان ارسال می‌کردم. در مراسم اختتامیه نیز که آقای شهرابی به نمایندگی از ایران صحبت کردند و در انتهای صحبت‌شان به شهادت حاج قاسم و لزوم محاکمه آمریکا به خاطر این جنایت اشاره کردند، همراه آقای رضوی بنر حاج قاسم را به جلوی جایگاه برده و باز کردیم که با واکنش عجیبی مواجه شدیم؛ همه شرکت‌کنندگان و حاضران در سالن به احترام حاج قاسم بلند شدند و شعار «زنده باد چاوز، زنده باد چگوآرا، زنده باد سلیمانی» سر دادند.

جالب این بود که در بخشی از بیانیه پایانی اجلاس نیز آمده بود: «ما تجاوز نظامی و دیگر تهاجم‌های امپریالیستی علیه مردم خاورمیانه و به‌طور خاص، نقض حاکمیت سوریه و عراق، تهاجم‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران و همین‌طور ترور شیطانی فرمانده قاسم سلیمانی، شهید مردم جهان در مبارزه برای آزادی را محکوم می‌کنیم». در برخی کمیسیون‌ها هم که آقای رضوی صحبت کردند، بعد از اتمام صحبت ایشان همه به اتفاق با تشویق کردن و سر دادن شعار «زنده باد سلیمانی» و «زنده باد چاوز» اعلام همبستگی می‌کردند. خیلی پیش می‌آمد که حاج قاسم را به چگوآرا تشبیه می‌کردند.

برای مثال روز آخر که در تجمع روز 25 ژانویه شرکت کردیم و این تجمع توسط گروه‌های ضد جنگ در همبستگی با ایران و اعلام محکومیت جنایت آمریکا در به شهادت رساندن سردار سلیمانی، همزمان در بیش از 100 کشور جهان و از جمله درکاراکاس هم برگزار شده بود، افراد زیادی پشت بلندگو رفتند و در همبستگی با مردم ایران صحبت‌هایی کردند. از جمله این افراد خانم شاعری بود که یکی از شعرهایش را از روی دفتر شعرش پشت بلندگو خواند و تقدیم به شهید سلیمانی کرد. بعد هم‌ با صدای محکم و بلند شروع به حمایت از ایران و محکوم کردن جنایات آمریکا کرد.

پس از تمام شدن صحبتش از او خواستم دفتر شعرش را به من بدهد. گفت این دفتر شعر برای او خیلی ارزشمند است، چرا که چگوآرا باعث شد شروع به شعر گفتن کند و بعد از شهادت حاج قاسم، دوباره همان عواطفی که نسبت به «ال چه» داشت برایش زنده شد. گفت حاج قاسم برای او مثل چگوآراست و از من خواست به مردم‌ ایران سلام و عشق و محبتش را برسانم. خیلی‌ها نیز تا ما را می‌دیدند از ابراز عشق مردم کشورشان به حاج قاسم می‌گفتند. گروهی از انقلابیون باسک  اسپانیا از خانمی الجزایری‌الاصل می‌گفتند که در اسپانیا بود و عکس‌های ما را در گروه واتساپی خودش دیده بود. می‌گفت روز شهادت حاج قاسم این خانم در باسک گریه می‌کرد.

شبی که رفتند این خانم این پیام را برای ما فرستاده بود: «جملات از بیان سپاس خالصانه‌ام نسبت به ایستادگی شما برای ما و برای دنیایی بهتر عاجزند. تنها می‌خواهم برای‌تان بگویم شهادت فرمانده بزرگ قاسم سلیمانی چونان صاعقه‌ای بر ما نازل شد. اینجا در اسپانیا چه بسیارند چونان منی که بر شهادتش غصه ‌خوردند و اشک ریختند. هرچند که رنگ پوست‌های‌مان فرق می‌کند، زبان‌های‌مان گوناگون است و اعتقادات‌مان فرق می‌کند، اما خوب می‌دانیم که او بر حق بود و دشمنش بر باطل. شهادتش تنها بر عزم و اراده ما بر باقی ماندن بر آنچه هستیم می‌افزاید.

به‌نام خودم و تمام دوستانم از تلاش‌های خالصانه‌تان سپاسگزارم. روزی خواهد آمد که حق بر کرسی می‌نشیند و باطل رسوا می‌شود و تعداد زیادشان و تجهیزات‌شان چیزی از اراده ما نمی‌کاهد. سلام من بر تمامی شما». همچنین از دوست دیگری می‌گفتند که روز شهادت حاج قاسم، پرچم ایران را با بنری اعتراضی نسبت به زندانی شدن آزادی‌خواهان جنبش باسک، از بالکن خانه‌اش آویزان کرده بود؛ کاری که به‌خاطرش می‌توانست دستگیر شود. این سفر خاطرات و تجربه‌های بسیار داشت که ذکر تمام آنها در این مقال نمی‌گنجد. گاهی پیش می‌آمد که وسط آن شلوغی‌ها نگاهی به جمعیت می‌کردم. از کشورهای مختلف بودند و با اینکه از نظر زبانی، لباس، فرهنگ و دین تفاوت‌ها زیاد بود ولی یک چیز قوی و مشترک که آن اندیشه عدالتخواهی، حق‌طلبی و مخالفت با ظلم و ضدیت با ابعاد مختلف امپریالیسم بود ما را به هم پیوند می‌داد.

برای همین بود که اگر ما مسلمان بودیم یا من چادر سرم بود، نگاه‌شان مثبت بود. اگر بومی‌ها با لباس سنتی و لهجه محلی‌شان صحبت می‌کردند، اگر کسی سیاهپوست بود یا اگر خیلی‌ها زبان انگلیسی بلد نبودند چیز عجیبی نبود. با اینکه نگاه‌ها متفاوت بود همه جمع شده بودیم که از نزدیک همدیگر را ببینیم و با هم حرف بزنیم و تعامل کنیم، بدون وجود موانعی که رسانه‌های جریان اصلی و امپریالیسم برای درک ما از یکدیگر ایجاد کرده‌اند. با اینکه خیلی از هم دور بودیم انگار سال‌ها بود همدیگر را می‌شناختیم.

با اینکه گاهی به سختی می‌توانستیم با زبان‌های معیار با هم صحبت کنیم، ولی بدون کلمات از گذشته، حال و آینده مشترک‌مان با هم حرف می‌زدیم. اینجا نه ایران بود و نه حتی خاورمیانه. کسانی به احترام شهید سلیمانی می‌ایستادند و زنده باد سلیمانی می‌گفتند و برای شهادت او غصه خورده، گریه کرده و خشمگین شده بودند که نه حزب‌اللهی بودند و نه حتی مسلمان یا ایرانی. خاطرم هست بعد از شهادت شهید سلیمانی، عباس زکی، عضو کمیته مرکزی جنبش فتح فلسطین گفته بود: «سلیمانی، چگوآرای خاورمیانه است». بعد از تعامل با این مردم دیدم که قدرت نفوذ شهید سلیمانی از هزاران چگوآرا بالاتر بوده و جهانی را تکان داده که هنوز پس‌لرزه‌های آن شروع نشده است.

منبع: وطن امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس